به طرز دردناکى فهمیدم وقتى که به من نگاه مى کند، آنچه در اصل مى بیند یک حیوان بامزه است، شبیه دلقک ها و کمى احمق. چیزى شبیه سگى بسیار کوچک با دندان هاى گرازى. او کمترین تصورى از شخصیت واقعى من نداشت. این که من بى اندازه بدبین، تا حدى بدجنس، و نابغه اى مالیخولیایى بودم، یا اینکه من بیشتر از او کتاب خوانده بودم.

 

فرمین موش کتاب خوان – سم سوج