Finally 18th birthday.
- 𝐓𝐈𝐋𝐃𝐀
- يكشنبه ۲۵ فروردين ۰۴
وقتی افکار او را دربارۀ کتابها میخواندم، دریافتم که من و رنه هممسلک هستیم: «وقتی مسئلهای مرا آزار میدهد، بهدنبال پناهگاه میگردم. لازم نیست راه دوری بروم: سفر به قلمرو حافظۀ ادبی کفایت میکند. کجا میشود مشغولیتی نابتر، همنشینی سرگرمکنندهتر، جادویی دلپذیرتر از ادبیات یافت؟» دقیقاً همین است.
تولستوی و مبل بنفش - نینا سنکویچ
«چرا فقط توی افسانهها عشق وجود دارد؟ چرا در روزگار خودمان از این اتفاقها نمیافتد؟» «میافتد، فراوان هم میافتد.» «چیزی مثل قصه شیرین و فرهاد، یا لیلی و مجنون.» «شاعر است و احساس، یک چیزی میبیند یا میشنود، میرود گندهاش میکند، پر و بالش میدهد. این جورها هم نبوده که مینویسند. ته شاهنامه را بخوان، فردوسی میگوید که رستم یلی بود در سیستان، منش کردم آن رستم پهلوان. یا مثلا همین شیرین و فرهاد خودمان، آدم کتاب را میخواند و خوشش میآید، امّا این قدر بیتاب نبودهاند که.» «شاید هم بیتابتر بودهاند و شاعر نتوانسته خوب بیان کند.»
سال بلوا – عباس معروفی
وای از این انتظار، وای از این نزدیکشدنِ آهسته و محتوم جنون، وای از این احساس آنیِ چیزی عظیم که به ورطه میافتد، وای و وای از این درد تحمل ناپذیر که اندیشهی آدمی را یکسر زجر میدهد…قلبم بیحس و نابود شده است و دیگر بارقهی حیاتی در آن نیست.
خنده سرخ – لیانید آندرییِف
عشق چیزی نیست که آدم با اراده و اختیار برود دنبالش جناب هندرسون. اگر خیال کردهای عشق انتخابی است، معلوم است درک درستی از معنای عشق نداری. عشق چیزی است که یکهو بیخبر میآید و آدم را گرفتار میکند. یک نیروی طبیعی و خارج از اراده آدم. مقاومتناپذیر.
هندرسون شاه باران –سال بلو