اما گاهی اوقات با خود فکر می کردم که شاید این همه راه را آمده بودم تا فقط بفهمم چیزی را که واقعا در طلبش بوده ام، پشت سرم جا گذاشته ام.
در هوای رقیق – جان کراکائور
- 𝐓𝐈𝐋𝐃𝐀
- جمعه ۳ آذر ۰۲
اما گاهی اوقات با خود فکر می کردم که شاید این همه راه را آمده بودم تا فقط بفهمم چیزی را که واقعا در طلبش بوده ام، پشت سرم جا گذاشته ام.
در هوای رقیق – جان کراکائور
با توجه به آنچه من فهمیدم عشق یک باور مفرط است. کلمهای که به نظر میرسد چیزی غیر قابل توصیف را به زور وارد زندان حروف میکند اما این کلمه به راحتی و اغلب استفاده میشود مردم با بیتفاوتی از عشق سخن میگویند، عشقی که فقط به معنای کوچکترین لذت یا تشکر است.
بادام – وون پیونگ سون
سرم قدری گیج میرود،اما این مهم نیست،مهم آن است که من بی نهایت اندوهگینم،بینهایت!
جنایت و مکافات – فئودور داستایفسکی
من هرگز عشق واقعی را نشناختم. آیا با ما همدردی می کرد؟ آیا می دانست این چه حسی است؟ اکثر مردم می دانند. آدم دائم حس می کند توی این دنیا تنهاست و بقیه با هم لیلی و مجنونند، اما واقعا این طور نیست. عموما آدم ها خیلی همدیگر را دوست ندارند.
هیچکس مثل تو مال این جا نیست – میراندا جولای