همهی رنگها مرا خوشحال میکردند، حتی خاکستری. چشمهایم طوری شده بودند که به معنای واقعی کلمه از پیرامونم عکس میگرفتند.
آتش کم فروغ – ولادیمیر ناباکوف
- 𝐓𝐈𝐋𝐃𝐀
- سه شنبه ۲۵ مهر ۰۲
همهی رنگها مرا خوشحال میکردند، حتی خاکستری. چشمهایم طوری شده بودند که به معنای واقعی کلمه از پیرامونم عکس میگرفتند.
آتش کم فروغ – ولادیمیر ناباکوف
عشق نقطهای فروزان است و بس، با این حال بهنظر میآید میتواند کل زمان را تسخیر کند. تا همین چند روز پیش اصلاً عشقی وجود نداشت، چندی دیگر نیز عشقی وجود نخواهد داشت؛ اما تا زمانی که هست، پرتویش را بر روی گذشته و بر روی آیندهای که پس از عشق فراخواهد رسید، میتاباند.
آدلف – بنژامن کنستان
اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که میتوانی به خاطر اون انجام بدهی تغییر کردن است.
ملت عشق – الیف شافاک
من در پیش او از جان خودم بیخبرم و تار و پود وجودم انگاری از هم میپاشد.
رنجهای ورتر جوان – گوته